معینمعین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

عشق مامی و پاپا

40 دندونی

سلام پسمل دندونی من... مامان فدات بشه امروز خونه خاله الهام بودیم.. موقع شیر دادن یه حس خوب اومد سراغم... جیگر مامان داره روز به روز بزرگتر میشه.. با نوک انگشتم کشیدم روی لثه پایینت.. وای خدااااای من.. همونجا گرفتم چلوندمت از بوووس... خیلی حس خوبی بود... عزیزم... همه ی زیباییها لایق تو و تو لایق همه زیباییها کمی خودت رو چهار دست و پا میکشی جلو.. تو خواب حسابی غلت میزنی...چند روز چیش از خواب بیدار شدم دیدم سر جات نیستی یهو دیدم دوتا پاهات از زیر مبل بیرونه... اینقدر بازی کرده بودی که رفته بودی زیر رو مبلی و فقط پاهات بیرون بود... (اتاقت سرده که توی تخت خوابت بخوابی عزیزم) حالا میخوام واست یه خاطره بنویسم از نماز خوندن بابا.. روز اول که ...
31 مرداد 1392

39 آهنگ زندگی

سلام پسر نازنینم... این روزهای تو سوار بر روروک داری تمام خونه رو نابود میکنی... امروز رفته بودی سر وقت جعبه دستمال کاغذی و یکیشو یه لقمه چرب کرده بودی و توی دهانت داشتی میچرخوندیش... اسباب بازی این روزهای تو  یه کیسه فریزر ، سیم برق ، قوطی شیر ، شونه موهات ، تسبیح بابا ، تل موی مامان ، هست.. موقعی که با بابا میخوایم غذا بخوریم یه لقمه نون خالی میپیچم میدم دستت و تمام سر رو روت رو با نون خمیری میکشی و نون ریز میکنی میریزی دور و برت ... تمام سعی این روزهات اینه که خودت بشینی بدون کمک...   پ و: دیوانه وار دوستت دارم ...
17 مرداد 1392

38بهونه من برای زندکی

سلام عزیز دلم... این روزها روی زانوهات چهار دست و پا می ایستی و مثل ژله عقب و جلو خودتو تلو تلو میدی... نگاه های سر شار از محبتت رو تقدیم میکنی و همه رو مست میکنی... لثه هات سفید شده  و کم کم باید دندون بیاری و خیلی بی تابی میکنی... بعضی وقتا لثه گیرت رو دوست داری و بعضی وقتا نه... خیار های کوچک خنک رو از یخچال میدم دستت ، میزاری روی لثه هات تا بی حس بشه و ارومت کنه.. با رو روک از این ور خونه به اون طرفش میری و وقتی ساکت میشی بابا میگه الان معین در حال خرابکاریه میایم میبینم که اره واقعا همینطوره   پ و:بهونه زندگیم توای ...
15 مرداد 1392

37 روروک

سلام وروجک خندون من   این روز های تو سوار بر رخش آبی رنگت( روروکت) از این سوی خونه به سوی در حال چرخش و بازی هستی و از اینکه خودت تنهایی میتونی جا بجا بشی توی خونه  خندونی.. دکوری های روی میز رو ریختی پایین و دور خونه میچرخی و همه چیز رو با دستای کوچکت لمس میکنی... و البته منو بابا میدون رو واست باز گذاشتیم که هر کاری دوست داری بکنی وهر پقدر دوست داری بازی کنی... میری کنار دیوار و دستتو میمالی که گچی بشه یعد میای یه طرف دیگه و دستت رو با مبل و پشتی پاک میکنی و خوشحالی که کچ  دیوار رو انتقال دادی و لبخندی سر شار از رضایت تحویلمون میدی... عاشق روروکت هستی و تا وقتی بیداری میخوای سواری بخوری... مقنعه اداری مامان رو که اتو...
11 مرداد 1392

36

سلام ملوسکم   این روزها بیشتر از همیشه بی قراری میکنی و میخوای بازی کنی و بپر بپر کنی و خیلی کم میخوابی... امروز واست 3 تا کتاب قصه خریدم ، جلد کدوی قل قله زن رو خیسوندی با اب دهانت... بلوکهای رنگیتو به هم میزنی و میخوای صداشون رو در بیاری... بیشترین سعیت اینه از وسایل اطرافت  صدایی در بیاری... حتی با نخود هایی که مادر جون پاک کرده بود هم بازی کردی و اینقدر دستت رو توش چرخوندی و صداشو در اوردی که نگو... دایی بهت اجازه داد با کیبوردش بازی کنی و اینقدر همه دکمه هاشو فشار دادی که خاموشش کردی...   پ و: دوستت دارم نفسکم ...
6 مرداد 1392

35پسرکم

سلام پسرک نازنینم.. از وقتی 6 ماهت رو تموم کردی روز به روز حواست جمعتر میشه و همه پی رو خیلی مو شکافانه تر و با دقت تر میبینی... به صدای من و مادر جون و بابا اشنا هستی و وقتی میشنوی واکنش نشون میدی... با اهنگ میرقصی و بپر بپر میکنی... میخندی و دلبری میکنی.. بازی میکنی و بلوک ها رو میریزی و با دست میگیری و توی دهان میکنی... دقیقتر شدی و همه چی رو با یه حرکت توی دستت میگیری... چراغ خواب که روشکن میکنیم با دستت رقص سایه در میاری و انگشتهات رو یکی یکی ورانداز میکنی.. یکی از علایقت سیم برقه.. هرجا که میبینی با دست میکشی و باهاشون بازی میکنی..   پ و: ضربان قلبم، با نفس تو جان میگیرد عشقم ...
5 مرداد 1392

34لحظه های زیبای مادر بودنم

سلام عزیز دل مامان این روز های منو تو داره به سرعت میگذره و من عاشقانه لذت با تو بودن رو میخورم... امروز رفتم دکتر دندون ، اخه یه تعداد از دندونهام طی بارداری کنفیکون شد .. حالا که تو داری دندون در میاری من دارم بی دندون میشم... چند وقتیه علاقه شدید به کیسه فریزر پیدا کردی و باهاش کشتی میگیری... هم بازی این روزهای تو کلید های اسباب بازیه که باهاشون حرف میزنی... جیگرررررررم کم میخوابی... کم غذا شدی.. عشق من شدی... دلم واست تنگه... دوستت دارم...   پ و: عاشقتم عشقم ...
1 مرداد 1392
1